الاغي که با بارش از سرازيري برفي پايين مي رفت


 






 
الاغ مشهدي حسن واقعا الاغ عجيبي بود . هر روز کار بد و شيطنت آميزي به فکرش مي رسيد . مثلا ديروز گمان مي کرد که گربه شده و مشهدي حسن و ننه خاور داشتند از دست او ديوانه مي شدند . چند روز پيش شير شده بود و صداي عرعر وحشتناکش تمام روستا را پر کرده بود . امروز او فکر جالبي کرد : اينکه وقتي مشهدي حسن به فروشگاه مي رود تا بارش را بفروشد ، او از سرازيري بزرگي که حسابي ليز شده بود ليز بخورد . واي به نظرش چه هيجان انگيز بود ! سرانجام وقتش رسيد . مشهدي حسن مثل هميشه به فروشگاه رفت ، الاغ تخته چوب بزرگي برداشت و ليز خورد و مثل فشنگ در آسمان لحظه اي عرعر مي کرد و بعد با چهار سمش به زمين خورد . از شدت درد مشهدي حسن را صدا زد . ديگر چيزي نفهميد وقتي به هوش آمد ، خودش را در دامپزشکي ديد . دکتر گفت که سه پايش شکسته است يا بايد درد بکشد يا بايد حسابي رويش خرج کرد تا سه پايش سالم بشود . مشهدي حسن از الاغ قول گرفت که ديگر اين کار را نکند . الان بعد از 2 سال هر سه پايش خوب شده است .


 

منبع:مجله شاهد کودک ش 47